سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرص دردانشمند [از بدترین چیزهاست] . [امام حسین علیه السلام]
به دیدارم بیا

یوی بزرگ بخش پنجم

اژدهایی جوان و نیرومند که بال های گسترده تر و عالم افروزتر از اشعه خورشید داشت، همچنان تا قصرهای آسمانی خاقان زرد، بال افشان بالا گرفت، زیرا تقدیر چنین خواسته بود که از تبار و گوهر کیون، خدایی به فریاد آفریدگان ستمدیده زمین رسد. این آفریده شگرفت، باری همان ((یو))ی بزرگ بود که می بایست عالم را از بلای سیل رهایی بخشد.

وی در پیشگاه خاقان زرین، فرمانروا و آفریننده آسمان و زمین، سر به تعظیم فرود آورد و زمین را بوسه داد و گفت :

((از نیای برزگ و خداوندگار توانا، این نبیره خردسال با فروتنی و خواهش درخواستی دارد، آیا ذات همایونش فرمان سخن گفتن می دهد؟))

خاقان زرین در حالی که به مهر در سیمای نبیره مهربان می نگریست، لیکن شکوه خدایی اش اقتضای آشکار ساختن آن را نداشت، اشاره کرد که: ((چه میخواهد!))

یو گفت:

((آیا هنگام آن نیامده است که به درماندگی و ناتوانی آدمیانی که سال های سال است رنج می برند و گروه ها گروه از پای در می آیند، ببخشایند؟ و خواهش مرا با خرد بی کرانه خود و مهربانی بی پایان خدایی خویش، پذیرا گردند؟))

خاقان زرین که درخواست نبیره خود را بسیار به جا می دید و می دانست که کنگ کنگ، روان توفان، به راستی، بسی بیش از حد مردم را رنج داده و ستمگری را از اندازه گذرانیده است، آن چنان که به جز گروهی بسیار اندک از آفریدگان ستمدیده برجای نمانده است، یو را فرمان داد: ((درخواستت پذیرفته شد))

سپس به لاک پشت، همان لاک پشتی که به همراه جغد شاخدار، کیون را در ربودن خاک جادو راهنمون گشته بود، اشاره کرد و گفت: ((به همان اندازه که لاک این لاک پشت، جای برای خاک سحرآمیز دارد، برگیر و ویرانی ها را هرچه زودتر از میان بردار))

یو، شادمانه، خاقان زرین را نماز برد و بر اژدهایی بالدار که در برابرش سر فرود آورد، برنشست. اینک او همه نیروهای پدر خود (کیون) را که گناهش بخشوده شده بود و به وی انتقال یافته بود، داشت. میان به یاری مردم و دیگر آفریدگان استوار کرد. خاک جادو به هرجا که زمین در زیر امواج خروشان آب فرورفته بود، ریخته شد. در اندک مدتی، آبها را در خود فرو برد و زمینی نیرومند و پر برکت در پیش چشم مردمی که شگفتی زده می نگریستند و به شادی اشک می باریدند، سربرآورد ... دشتها به مرغزاران سرسبز و کوهسارانی که تا نزدیک قلل خود در زیر امواج سرکش آب نهان گشته بودند، با دره ها به بیشه زاران و جنگل بدل شدند.

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/4/15:: 9:46 عصر     |     () نظر